امید ...
گاهی پرگار دلت می لرزد، دایره ات را خراب می کند...
اما دایره ها با تمرین دایره می شوند ...
دلت را چندان سرزنش نکن ...
وقت برای دایره کامل شدن هنوز تمام نشده...
گاهی پرگار دلت می لرزد، دایره ات را خراب می کند...
اما دایره ها با تمرین دایره می شوند ...
دلت را چندان سرزنش نکن ...
وقت برای دایره کامل شدن هنوز تمام نشده...
دلهای لرزان، پرگارهایی را می طلبند که چندان علاقه به کشیدن یک دایره سالم ندارند ...
پرگارهایی که هر چه برایشان پیش آید خوش آید است ...
دلت را هر جایی نکن
مراقب باش تیزی پرگار هر نگاهی، دلت را زخم نزند...
هر دایره ای لزوما دایره نیست
دایره ای را که به دور دلی می کشی، یک مرز است،
یک حرمت است که آزادیش را در خود محیط می کند ...
وابسته اش می کند ...
این مرز آنقدر باید بیارزد که هوای شکستنش به سر هیچ دلی نزد ...
چه آنکه داخل این مرز است و چه آنانکه خارج!
گاهی گردش پرگار تقدیر در دست تو نیست ...
باید بنیشینی و نظاره کنی ...
اما مرکز را که درست انتخاب کرده باشی،
دلت قرص باشد،
دیگر هر چه می خواهد بچرخد ...
هر چه می خواهد بچرخد ...
پرگار دلت را دست هر رهگذری نسپار ...
بگذار کسی دایره دلت را بزند که حرمتش را هم نگه دارد
وقتی روی دایره ای قدم میزنی، مثل آنست که مرکزش را طواف می کنی ...
یادت باشد مرکز هر دلی ارزش طواف کردن را ندارد
مرکز دایره، هویت اوست، اعتقاد اوست ... حیثیت اوست ...
حال شعاعش هر چه می خواهد باشد ...
مراقب باش مرکز دایره هایت را کجا و بر صفحه دل چه کسی انتخاب می کنی
حساب دلت که پاک باشد، دایره های حرمتت هم بی حرف و حدیث می شود ...
نوک پرگار صاف می خورد بر مرکز دلت ...
آنقدر باید محکم باشد که پای تیزی نوک پرگار نلرزد تا بهترین دایره ات را بکشد ...
بهترین دایره های تاریخ را محکم ترین دل ها داشته اند