دایرههای امید ...
دایره های امید را برای دلت تنگ مکن ...
دایره هایی که با پرگار او شعاع بینهایت می یابد
دایره های امید را برای دلت تنگ مکن ...
دایره هایی که با پرگار او شعاع بینهایت می یابد
یادت باشد، کاغذی که یک بار نقاشی شده، دیگر همان کاغذ سفید بی خط نیست ...
ردی همیشه می ماند ...
پس کاغذ سفید دلت را مفت ارزانی مکن
هر شعاعی روزی به مرکز می رسد ...
چه خوب است که دلت جایی باشد که مرکز تمام شعاع هاست
دلت را شایسته بدان ...
شایسته بزرگترین نقش دایره گیتی ...
شایسته که باشی پرگارش هم پیدا می شود
دایره عشق، سختترین نقشیست که یک پرگار میتواند بزند ...
نقش عشق دلت را قربانی ادعای هر پرگاری نکن
یادت باشد، بزرگ که میشوی، دلت وسعت می گیرد ...
پرگاری را انتخاب کن که شعاعش شایسته وسعت دلت باشد
دایره های درهم، نشان سرگردانیست...
دلت را نقاشی سرگردانی دایره ها نکن
یادت باشد، بعضی زخم ها را تنها یک بار می توان تجربه کرد ...
دلت را زخمی هر تجربه ای نکن
سرنوشت پرگاریست که بر دل هر کسی دایره های ناگزیر می زند...
رنجور مباش، این یک قاعده نانوشته است ...
دایره صبرت را آنقدر وسیع کن تا کسی خط خطی ها سرنوشتت را بر پیشانی دلت نبیند ...