خلوت ...
هر دلی را خلوتیست با او ...
رسم مروت نباشد،
خلوتی را بیاذن صاحبــش بر هم زنی
هر دلی را خلوتیست با او ...
رسم مروت نباشد،
خلوتی را بیاذن صاحبــش بر هم زنی
کرامت،
میراث اوست بر دل...
میراث دلت را ارزانی هر پستی و فرومایگی مکن،
حتی اگر آرزوهایت را به گرو بستانند
دلت را زخمی پرگارهای بینام و نشان نکن ...
بعضی زخمها را هیچ التیامی نیست
دل را پیمانهایست
که به قدرش و به قــدرش پر میکند از خیر، از برکت...
یادت باشد،
جام دلت را که پیشکش او میبری
از هر چه کدورتست و زشتی، تهی باشد
برای تک درخت آفتزدهای، باغی را به آتش نمیکشند ...
آفت، جرم درخت نیست ...
دلت را خوب باغـ ـبانی کن
میوه خیال،
ترس است، از دروغ بودن،
از پوچ بودن...
دلت را به پوچی خیالی گره مزن
نفرت،
سرب است،
سنگین اما ارزان ...
دلی که سربی شود، سنگینیاش را مفت نمیخرند
دردهای دل، از جنس نگفتن است ...
نگفتنیهایی که تنها بر گوش او محرمند...
سفره دلت را حراج نامحرمان مکن