سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تک نوشت های یک پرگار ...

عمارت کن مرا آخر، که ویرانم به جان تو ...

دگرباره بشوریدم، بدان سانم به جان تو
که راه خانه خود را، نمی دانم به جان تو

من آن دیوانه ی بندم، که دیوان را همی‌بندم
زبان عشق می‌دانم، سلیمانم به جان تو
...
چو تو پنهان شوی از من، همه تاریکی و کفرم
چو تو پیدا شوی بر من، مسلمانم به جان تو

چو آبی خوردم از کوزه، خیال تو در او دیدم
وگر یک دم زدم بی‌تو، پشیمانم به جان تو

دگرباره بشوریدم، بدان سانم به جان تو
که هر بندی که بربندی، بدرّانم به جان تو

اگر بی‌تو بر افلاکم، چو ابر تیره غمناکم
وگر بی‌تو به گلزارم، به زندانم به جان تو

سماع گوش من نامت، سماع هوش من جامت
عمارت کن مرا آخر، که ویرانم به جان تو

تو عید جان قربانی و پیشت عاشقان قربان
بکش در مطبخ خویشم، که قربانم به جان تو

« مولانا »