معمار دل ...
گاهی دلت ویران میشود ...
خانهای که پیاش سست باشد،
ویرانش میکنند تا از نو محکمترش را بسازند ...
به معمار دلت اعتماد کن
گاهی دلت ویران میشود ...
خانهای که پیاش سست باشد،
ویرانش میکنند تا از نو محکمترش را بسازند ...
به معمار دلت اعتماد کن
ایمان و حیا، دو بازوی یک پرگارند ...
یک بازویش که بلرزد، نقش دایره دلت را خراب می کند ...
پرگار باید هر دو بازویش محکم باشد تا دایرهاش بینقص شود
هر دلی سرپناه می خواهد ...
بعضی به کوخی راضیند و برخی به کاخی ...
حیا، سرپناه دل است ...
میخواهی در کاخی باشی یا که در کوخی؟!
یادت باشد،
ایمان و حیا حلقه های بهم بسته یک زنجیرند ...
یکی که برود، دیگری را هم با خود می برد
دیوارهای حیای دلت هر چه بلندتر باشد،
گنج شرافتت را دست نیافتنیتر میکند ...
گنجی که در بساط خیابانها رها کنند، گنج نیست
یک خم تا وقتی بسته باشد،
به هر شکلی که باشد، مساحتش ثابت است ...
سرنوشت یک خم بسته است که غم و شادیش به هر شکلی در آید، مجموعش ثابت می ماند ...
این قانون عدل است
یادت باشد
دل،
مرکز ثقل وجود است...
خرابش کنی، تعادلت را بهم میریزد ...
با دلت مدارا کن
عشق،
گنج است
و جای گنج در گنجینه ...
کسی گنجش را بر طاقچه خانه اش نمی گذارد!
بر دل تنهایی اگر نقش می زنی،
نیتت را خالص کن ...
همیشه یکی هست که تو را ببیند
دلهای ناامید،
زیباترین دایره ها را هم نمی بینند ...
زیبا همیشه هست،
دلت را کور نکن